پل فدرن، پزشک و روانکاو اتریشی، در 13 اکتبر 1871 در وین به دنیا آمد و در 4 می 1950 در نیویورک درگذشت.
فدرن، پسر یک پزشک مشهور وینی و برادرزاده خاخام مشهور پراگ، در خانوادهای با سنت لیبرال دیرینه بزرگ شد. پس از دریافت دیپلم پزشکی در سال 1895، در پزشکی عمومی نزد هرمان نوتناژل که او را با آثار زیگموند فروید آشنا کرد، کارآموزی کرد. او که عمیقاً تحت تأثیر تعبیر رویاهای فروید بود، در سال 1904 خود را وقف روانکاوی کرد و به همراه آلفرد آدلر، ویلهلم استکل و رودولف رایتلر به یکی از شاگردان اولیه فروید تبدیل شد.
فدرن به همان اندازه که به پیشگیری و درمان بیماری ها علاقه مند بود به تحلیل پدیده های اجتماعی نیز علاقه داشت. در Zur Psychologie der Revolution: die Vaterlose Gesellschaft (درباره روانشناسی انقلاب: جامعه بدون پدر، 1919)، او چالش نسل پس از جنگ با اقتدار را به عنوان جنایت ناخودآگاه با هدف ایجاد یک «جامعه بدون پدر» تحلیل کرد. در راستای علاقهاش به کاربرد روانکاوی در سلامت عمومی، در سال 1926 به همراه هاینریش منگ، کتاب روانکاوی عامه پسند (Das psychoanalytische Volksbuch) را منتشر کرد.
از بین شاگردان وینی، فدرن طولانی ترین مدت با فروید کار کرد و مورد احترام او بود. او چنان طرفدار وفادار فروید بود که از او به عنوان «پل رسول» جنبش روانکاوی یاد می شد. موقعیت او در انجمن روانکاوی در طول سالها به رشد خود ادامه داد. در سال 1922 او به ادوارد هیچمن و هلن دویچ کمک کرد تا آمبولاتوریوم وین را تأسیس کنند و در طول دهه 1930 یکی از سردبیران بین المللی Zeitschrift für Psychoanalyse و سردبیر Zeitschrift für Psychoanalyse und Pädagogik بود. اما مهمترین منبع رسمیت یافتن از سوی خود فروید بود که در سال 1924 او را به همراه آنا فروید، نماینده رسمی خود و نایب رئیس انجمن وین، تا سال 1938 در سمتی قرار داد.
پس از مهاجرت به آمریکا در سال 1938، فدرن در نیویورک ساکن شد. اگرچه او برای دیپلم پزشکی خود (که قبل از سال 1914 دریافت کرد) شناخته شد، اما تا سال 1946 بود که رسماً به عنوان یک تحلیلگر آموزشی در موسسه روانکاوی نیویورک شناخته شد. او پس از عود بیماری که احساس می کرد سرطانی غیر قابل درمان بود، خودکشی کرد.
فدرن علاوه بر روانشناسی نفس، به درمان روان پریشی نیز علاقه داشت. حتی اولین نوشتههای او که به منابع سادیسم و مازوخیسم و احساسات معمولی رویا اختصاص داده شده است (1914)، علاقهاش را به ماهیت و عملکرد ایگو همراه با ملاحظات خودشیفتگی نشان میدهد.
نتایج تحقیقات فدرن زمان برد تا به نتیجه برسد، زیرا ایده های او در مورد ایگو به یک دوره بارداری طولانی نیاز داشت. در سال 1926 مقاله مهم او “برخی تغییرات در احساس نفس” منتشر شد، پس از آن در سال 1928 “نارسیسیسم در ساختار ایگو” و در سال 1929 توسط “Das Ich als Subjekt und Objekt im Narzissmus” (ایگو به عنوان سوژه و ابژه) منتشر شد. در خودشیفتگی). توصیف پدیدارشناختی او از ایگو بهعنوان تجربهای که با «احساس من» همزمان شده بود، بهطور قابلتوجهی از رویکرد ساختاری فروید فاصله داشت. اگرچه نتیجه گیری های او با نتیجه گیری فروید بسیار فاصله داشت، فدرن به دلیل وفاداری ترجیح داد مشارکت های نظری خود مانند “احساس نفس”، “حس واقعیت”، “محدودیت ها” و “حالت” های ایگو، “کتکسیس خود” را کم اهمیت جلوه دهد. “ماهیت “میانگین” خودشیفتگی و انگیزه مرگ. زیرا اگرچه فروید احترام زیادی برای فدرن قائل بود، اما برای پیشنهادهای نظری فدرن ارزش چندانی قائل نبود.
فدرن در مطالعات خود بر روی بیماران اسکیزوفرنی به این نتیجه رسید که نه اینکه بیش از حد با میل جنسی درگیر شوند، بلکه منیت آنها دارای انرژی کاتکتیک ناکافی است. بر اساس فرضیه فدرن، برخلاف فرضیههای فروید و کارل آبراهام، این غیبت و نه افراط در میل جنسی خودشیفتهای بود که مشکلات روانپریشی را با موضوع تعیین میکرد. در نتیجه، رویکرد فدرن به درمان روان پریشی ها، که در «تحلیل روان پریشی ها» (1934) و سایر متون مهمی که او در آمریکا نوشت، شامل حمایت از تلاش های بیمار برای ادغام با تلاش برای جلوگیری از ظهور سرکوب شدگان و تقویت آن بود. دفاعیات بیمار به گفته فدرن، انتقال در روان پریشی نباید تفسیر شود. او احساس می کرد که اجتناب از انتقال منفی و کمک به روان پریش در مقابله با مشکلات از طریق چهره های حمایت کننده زن مهم است.
اگرچه پاسخ به روانشناسی نفس فدرن محدود بود، اما او چندین پیروان برجسته، از جمله ادواردو وایس و هرمان نانبرگ، همراه با گروه کوچکی از تحلیلگران آمریکایی مانند برترام دی. لوین، آی پیتر گلوبر و مارتین برگمان داشت. در روانپزشکی تأثیر افکار او آشکار است. ایدههای او همچنین بهعنوان پایهای برای تحلیل مبادلهای اریک برن، که به نظریه «حالتهای من» اشاره میکند، عمل کرد. ویس مسئول انتشار پس از مرگ نوشتههای فدرن، «روانشناسی نفس و روانکاوی» (1952) بود، کتابی که کمک زیادی به گسترش ایدههای یکی از نخستین و وفادارترین پیشگامان روانکاوی کرد.
منبع مطلب