مکاتب روانشناسی: مکاتب اصلی فکری

هنگامی که روانشناسی برای اولین بار به عنوان علمی جدا از زیست شناسی و فلسفه ظهور کرد، بحث در مورد چگونگی توصیف و توضیح ذهن و رفتار انسان آغاز شد. مکاتب مختلف روانشناسی بیانگر نظریه های اصلی در حوزه علم روانشناسی هستند.

اولین مکتب فکری، ساختارگرایی، توسط بنیانگذار اولین آزمایشگاه روانشناسی، ویلهلم وونت، مورد حمایت قرار گرفت. تقریباً بلافاصله، نظریه‌های دیگری شروع به ظهور و رقابت برای تسلط کردند.

مکاتب اصلی روانشناسی ساختارگرایی، کارکردگرایی، گشتالت، رفتارگرایی، روانکاوی، انسان گرایی و شناخت گرایی هستند.

در گذشته، روانشناسان اغلب خود را منحصراً با یک مکتب فکری می شناختند. امروزه بیشتر روانشناسان دیدگاهی التقاطی به روانشناسی دارند. آن‌ها اغلب از ایده‌ها و نظریه‌های مکاتب مختلف استفاده می‌کنند تا اینکه به هر دیدگاه منحصر به فردی پایبند باشند.

این مقاله برخی از مکاتب فکری اصلی را مورد بحث قرار می‌دهد که بر دانش و درک ما از روان‌شناسی تأثیر گذاشته‌اند.

مکتب روانشناسی ساختارگرا

ساختارگرایی به طور گسترده به عنوان اولین مکتب فکری در روانشناسی در نظر گرفته می شود. این دیدگاه بر تجزیه فرآیندهای ذهنی به اساسی ترین اجزا متمرکز بود. متفکران اصلی مرتبط با ساختارگرایی عبارتند از: ویلهلم وونت و ادوارد تیچنر.

تمرکز ساختارگرایی بر تقلیل فرآیندهای ذهنی به اساسی‌ترین عناصرشان بود. ساختارگرایان از تکنیک هایی مانند درون نگری برای تحلیل فرآیندهای درونی ذهن انسان استفاده کردند.

تکنیک آزمایشی درون‌نگر که توسط ساختارگرایان استفاده می‌شود، شامل بررسی پاسخ‌های درونی آنها توسط ناظران آموزش دیده بود. با استفاده از این رویکرد، که به عنوان خود مشاهده تجربی نیز شناخته می شود، آزمایشگرانی مانند وونت به افراد آموزش دادند تا افکار خود را تا حد امکان دقیق و عینی تجزیه و تحلیل کنند.

در حالی که این روش‌ها از نظر تجربی دقیق‌ترین روش‌ها نبودند، مکتب فکری ساختارگرا نقش مهمی در توسعه روان‌شناسی تجربی ایفا کرد.

مکتب روانشناسی کارکردگرا

کارکردگرایی به عنوان واکنشی به نظریه های مکتب فکری ساختارگرا شکل گرفت و به شدت تحت تأثیر کار ویلیام جیمز قرار گرفت. بر روی عملکردها و سازگاری های ذهن کار می کرد.

متفکران کارکردگرا به جای تمرکز بر خود فرآیندهای ذهنی، به نقشی که این فرآیندها ایفا می کنند علاقه مند بودند.

به عنوان مثال، در یک رویکرد کارکردگرا، به جای تلاش برای درک فرآیندهای زمینه ای که باعث حالات ذهنی می شوند، تمرکز بر درک عملکردی است که آن حالت ها انجام می دهند. به دست آوردن درک بهتری از هدف به روانشناسان اجازه می دهد تا درک بهتری از ذهن چگونه به افراد برای پاسخگویی و انطباق با محیطشان می دهد.

مکتب کارکردگرا به هدف افکار و رفتارها علاقه داشت، در حالی که ساختارگرایی به عناصر تشکیل دهنده آگاهی توجه داشت. در حالی که کارکردگرایی تا حد زیادی به عنوان یک مکتب فکری ناپدید شد، تأثیر آن در روانشناسی کاربردی، رفتارگرایی و روانشناسی آموزشی ادامه یافت.

بر خلاف برخی دیگر از مکاتب فکری شناخته شده در روانشناسی، کارکردگرایی با یک نظریه پرداز مسلط همراه نیست. در عوض، تعدادی از متفکران کارکردگرا با این دیدگاه مرتبط هستند، از جمله جان دیویی، جیمز رولند آنجل و هاروی کار.

برخی از مورخان این سوال را مطرح کرده اند که آیا کارکردگرایی را باید یک مکتب رسمی روانشناسی در نظر گرفت، با توجه به فقدان یک رهبر مرکزی یا ایده های رسمی.

مکتب روانشناسی گشتالت

روانشناسی گشتالت یک مکتب روانشناسی بود که بر این ایده مبتنی بود که مردم چیزها را به عنوان یک کل واحد تجربه می کنند. این رویکرد به روانشناسی در اواخر قرن نوزدهم در آلمان و اتریش در پاسخ به رویکرد مولکولی ساختارگرایی آغاز شد.

برخی از متفکران مرتبط با مکتب فکری گشتالت عبارتند از ماکس ورتهایمر، ولفگانگ کوهلر و کورت کوفکا.

روانشناسان گشتالت به جای تجزیه افکار و رفتار به کوچکترین عناصرشان، معتقد بودند که باید به کل تجربه نگاه کرد. به عقیده متفکران گشتالت، کل بزرگتر از مجموع اجزای آن است، فلسفه ای که به کل گرایی معروف است.

برخی از نمونه‌های تفکر گشتالت شامل توضیحاتی برای پدیده‌های نوری مانند توهمات بصری است. ورتایمر پدیده فی را با مشاهده اینکه چگونه نورهای متناوب راه آهن توهم حرکت را ایجاد می کند، توصیف کرد. این پدیده حاکی از آن است که توالی تصاویری که در توالی سریع دیده می شوند به عنوان متحرک درک می شوند.

مکتب روانشناسی رفتارگرا

رفتارگرایی در طول دهه 1950 به یک مکتب فکری غالب تبدیل شد. این بر اساس کار متفکرانی مانند جان بی. واتسون، ایوان پاولوف، و بی. اف. اسکینر بود.

رفتارگرایی نشان می دهد که همه رفتارها را می توان با علل محیطی به جای نیروهای درونی توضیح داد. رفتارگرایی بر رفتار قابل مشاهده متمرکز است.

نمونه هایی از تئوری های رفتاری که در این زمان پدیدار شدند عبارتند از:

  • شرطی سازی کلاسیک: این یک نوع یادگیری است که شامل مرتبط کردن یک محرک خنثی قبلی با محرکی است که به طور طبیعی و خودکار پاسخ را تحریک می کند. به عنوان مثال، جفت کردن صدای زنگ با ارائه غذا. پس از تشکیل یک انجمن، محرک خنثی قبلی همان پاسخی را ایجاد می کند که محرک طبیعی است.
  • شرطی سازی عامل: این نوع یادگیری شامل استفاده از پاداش و تنبیه برای ایجاد ارتباط بین رفتار و پیامدهای آن رفتار است.

مکتب رفتاری روانشناسی به طور قابل توجهی بر دوره روانشناسی تأثیر گذاشت. بسیاری از ایده ها و فنون برخاسته از این مکتب فکری امروزه نیز به طور گسترده مورد استفاده قرار می گیرند. آموزش رفتاری، اقتصاد نشانه ای، بیزاری درمانی و سایر روش ها اغلب در برنامه های روان درمانی و اصلاح رفتار مورد استفاده قرار می گیرند.

مکتب روانکاوی روانشناسی

روانکاوی یک مکتب روانشناسی است که توسط زیگموند فروید تأسیس شد. این مکتب فکری بر تأثیر ضمیر ناخودآگاه بر رفتار تأکید داشت. دیگر متفکران عمده روانکاوی عبارتند از آنا فروید و اتو رنک و نو فرویدیانی مانند اریک اریکسون، آلفرد آدلر و کارن هورنی.

فروید معتقد بود که ذهن انسان از سه عنصر id، ego و superego تشکیل شده است.

  • نهاد شامل امیال اولیه است.
  • ایگو جزئی از شخصیت است که وظیفه دارد واقعیت بینانه برخورد کند.
  • سوپرایگو بخشی از شخصیت است که تمام آرمان‌ها و ارزش‌هایی را که ما از والدین و فرهنگ خود درونی می‌کنیم، در خود دارد.

فروید معتقد بود که تعامل این سه عنصر چیزی است که منجر به همه رفتارهای پیچیده انسانی می شود.

نظریه های مهم دیگر در مکتب روانکاوی شامل ایده خودآگاه و ناخودآگاه، رویکرد روان-جنسی فروید به رشد شخصیت و مفهوم غرایز زندگی و مرگ بود.

کار فروید همچنین نقش مهمی در توسعه گفتار درمانی به عنوان رویکردی برای درمان بیماری های روانی ایفا کرد. بسیاری از رویکردهای سنتی فرویدی برای درمان دیگر موافق نیستند، اما درمان روانکاوی مدرن همچنان نقش مهمی در روانشناسی ایفا می کند. تحقیقات نشان داده است که استفاده از خودآزمایی می تواند نقش مهمی در رشد عاطفی داشته باشد

خلاصه
مکتب فکری فروید بسیار تأثیرگذار بود، اما بحث های قابل توجهی را نیز ایجاد کرد. این مناقشه نه تنها در زمان او بلکه در بحث های مدرن درباره نظریه های فروید نیز وجود داشت.

مکتب روان‌شناسی انسان‌گرا

روانشناسی انسان گرایانه به عنوان پاسخی به روانکاوی و رفتارگرایی توسعه یافت. توسعه این مکتب فکری در روانشناسی به شدت تحت تأثیر کار متفکران انسان گرا مانند آبراهام مزلو، کارل راجرز و کلارک ای. موستاکاس قرار گرفت.

در حالی که مکاتب فکری اولیه اساساً بر رفتارهای غیرعادی انسان متمرکز بودند، روانشناسی انسان گرا به طور قابل توجهی در تأکید خود بر کمک به افراد برای دستیابی و تحقق پتانسیل خود متفاوت بود. روانشناسی انسان گرا در عوض بر موضوعاتی مانند:

  • تبدیل شدن به یک فرد کاملاً کارآمد: شخصی که با درونی ترین خواسته های خود در تماس است و به غرایز خود اعتماد دارد.
  • اراده آزاد فردی: ظرفیتی که افراد برای انتخاب، انتخاب مسیرهای عمل و کنترل زندگی خود دارند.
  • سلسله مراتب نیازها: نظریه ای که توسط مزلو ارائه شد که نشان می دهد افراد توسط یک سری نیازهای پیچیده تر برانگیخته می شوند، از نیازهای فیزیولوژیکی اولیه تا نیاز به دستیابی به پتانسیل کامل یک فرد.
  • تجارب اوج: لحظات شادی ناب و متعالی که نقش مهمی در رسیدن به خودشکوفایی دارد.
  • خودشکوفایی: حالتی از دستیابی به ظرفیت کامل

روانشناسی انسان گرایانه امروزه بسیار محبوب است و به طور قابل توجهی بر سایر حوزه های روانشناسی از جمله روانشناسی مثبت تأثیر گذاشته است. این شاخه خاص از روانشناسی بر کمک به مردم برای داشتن زندگی شادتر و رضایت بخش تر متمرکز است.

مکتب شناختی روانشناسی

روانشناسی شناختی مکتب روانشناسی است که فرآیندهای ذهنی، از جمله نحوه تفکر، درک، به خاطر سپردن و یادگیری افراد را مورد مطالعه قرار می دهد. به عنوان بخشی از حوزه بزرگتر علوم شناختی، این شاخه از روانشناسی با رشته های دیگری مانند عصب شناسی، فلسفه و زبان شناسی مرتبط است.

روانشناسی شناختی در طول دهه 1950 ظهور کرد، تا حدی به عنوان پاسخی به رفتارگرایی. منتقدان رفتارگرایی خاطرنشان کردند که در توضیح چگونگی تأثیر فرآیندهای درونی بر رفتار ناکام مانده است.

نمونه هایی از نظریه هایی که از مکتب فکری شناختی رشد کرده اند عبارتند از:

  • مراحل رشد شناختی: نظریه ای که توسط ژان پیاژه ارائه شده است، که پیشنهاد می کند کودکان یک سری مراحل پیشرونده رشد فکری را طی کنند.
  • نظریه اجتماعی-فرهنگی: این نظریه که توسط لو ویگوتسکی ارائه شد، به چگونگی تأثیر متقابل عوامل فرهنگی و اجتماعی در رشد شناختی می پردازد.
  • تئوری پردازش اطلاعات: این نظریه نشان می دهد که ذهن برای پردازش و تفسیر اطلاعات مربوط به جهان بسیار شبیه به یک کامپیوتر عمل می کند.

درمان شناختی-رفتاری (CBT) نیز به شدت تحت تأثیر این دیدگاه روانشناختی قرار گرفت. CBT فکری برای درمان است که بر اساس الگوهای افکار منفی در رفتار و مشکلات روانی تمرکز دارد

این دوره گاهی اوقات به عنوان “انقلاب شناختی” شناخته می شود زیرا پژوهش های زیادی در مورد پردازش اطلاعات، زبان، حافظه و ادراک شروع به ظهور کرد.


در حالی که برخی از مکاتب فکری در هاله ای از ابهام قرار گرفته اند، هر یک بر روند رشد روانشناسی تأثیر گذاشته اند. برخی از مکاتب جدیدتر روانشناسی، از جمله رفتارگرایی و روانشناسی شناختی، بسیار تأثیرگذار هستند.امروزه بسیاری از روانشناسان خود را صرفاً با یک مکتب فکری هماهنگ نمی کنند. در عوض، آنها ممکن است رویکرد التقاطی تری داشته باشند و از دیدگاه ها و زمینه های نظری مختلف استفاده کنند.

کلمه ای از وبسایت مرجع روانشناسی

1 دیدگاه دربارهٔ «مکاتب روانشناسی: مکاتب اصلی فکری»

  1. بسمه تعالی

    عنوان مطلب :

    مقدمه ای مختصر در مبانی فلسفی روان شناسی اسلامی

    نگارنده :

    رضا مهریزی

    صدر سخن :

    بحث اسلامی کردن علوم یا به تعبیری چه بسا گویاتر و کمتر حساسیت برانگیزتر ، بومی کردن و متناسب ساختن علوم ، به ویژه در حوزه علوم انسانی ، با فرهنگ ، تمدن ، هنجارها ، ارزش ها و آرمان های جامعه اسلامی خویش از سالیانی دور ، حتی پیش از انقلاب اسلامی ایران ، توسط اندیشمندان اسلامی کمابیش مطرح شده بود ..
    البته این مباحث درایران در مطلع پیروزی انقلاب اسلامی به شیوه ای جدی تر مطرح شد ؛ ولی پس از مدتی ، بدون حاصل شدن میوه ای شیرین و شایان توجه ، به محاق رفت ولی در سالهای اخیرخوشبختانه این بحث دوباره مطرح شده ، که امیدواریم مانند سالهای اوایل پیروزی انقلاب ، بی سود و ثمر وبدون به دنبال داشتن نتیجه ای مطلوب دوباره فراموش نشود .

    در این جستار سر و برگ آن داریم که مقدماتی ، ولو کوتاه و مختصر ، راجع به مبانی فلسفی روان شناسی اسلامی مطرح نماییم ، ولی به نظر می رسد که ابتدا بایسته و شایسته باشد ، که به تقسیم بندی علوم پردازیم و سپس به سراغ بحث اصلی رویم..

    بحث و سخنی در تقسیم بندی علوم :

    باید توجه داشت که آفرینشگری و ایجاد نمایی ذاتی هر انسان است ، و این آفرینشگری و ایجاد نمایی کردن ، در دو ساحت انسان صورت می بندد : یكی اقلیم موجودیت برون گوهر و دیگری اقلیم موجودیت درون گوهر . توضیح آنکه از آنجا که انسان دانا و دارای همه اسمای الهی است ( وَعَلَّمَ آدَمَ الاسماء كُلَّهَا . آیه ۳۱ سوره بقره ) بنابراین انسان که خلیفه خداست به تبع مستخلف عنه خویش که خداوندگارجهانیان و رب العالمین است دو اسم اصلی دارد ( تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ . آیه 78 سوره الرحمن ) دو اسم اصلی انسان که خلیفه خداست ، اسم جلالی و اسم اکرامی یا جمالی است ( از آنجا که بسیاری از متفکران مسلمان از اکرام با عنوان جمال نیز یاد کرده اند که ما در اینجا نیز تعبیر جمال را به کار می گیریم ) . در اینجا باید توجه داشت که از آنجا که ابتدا اسم جلالی در آیه ذکر شده آن اسم مقدم و اصلی است ، که این اسم جلالی موجب اختفای خدا می گردد ، در حالی که اسم جمالی موجب ظهور خدا می شود . بنابراین می شود گفت که اسم جلالی اسم اصلی و طغیانگر و مذنب است که یاد خدا را عدم یا کم می سازد و اسم جمالی كه اسم تبعی و توبه گر و مذعن است که یاد خدا را بسیار می سازد . ( دلیل دیگری که اسم جلالی را ، اسم اصلی می دانیم این است که انسان از رهگذر ایجاد نمایی در اقلیم برون گوهر است که بر خویشتن ِ خویش وقوف می یابد و قادر به ایجاد ِ نمایی در اقلیم درون گوهر می شود و همچنین دلیل آنکه اسم جلالی را اسم طاغی و مذنب می نامیم این است که نهاد آدمی ، بیشتر پلید و پلشت است و خود پرستی و منفعت دوستی و شهوت مستی در وی غلیان و غلبه دارد. و لذا هر ایجاد نمایی که او در اقلیم برون گوهر کند بیشتر در حکم طغیان و ذنب محسوب می شود ).

    باید دانست که انسان از آن گاهی که در ددگاه و بدگاه هستی هبوط می کند ابتدا ناخودآگاهانه و غیر ارادی و تنها برای حفظ خویش ، از آسیب ها و گزندهای دیگران و امکان یافتن برای ادامه حیاتش ، و پس از آن و در مرتبه بعد ، خودآگاهانه و ارادی و برای امتداد و امتیاز و تشخص بخشیدن به وجود خاص خویش ، ایجاد نمایی می کند و در واقع ایجاد نمایی ذاتی اوست ؛ انسانی با اسم جلالیش که اسم اصلی و طاغی و مذنب است ، در اقلیم موجودیت برون گوهر ایجاد را می نماید. باید توجه داشت ایجاد نمایی انسانی در اقلیم برون گوهر ، صرفا در ارتباط با اقلیم انسانی و اقلیم موجودیت محض صورت می گیرد و نه در ارتباط با اقلیم وجودیت محض ؛ چرا که اقلیم وجودیت محض از آنجا که موجود نیست ، هیچ ایجادی را نمی پذیرد.

    ایجاد نمایی انسانی در ارتباط با اقلیم موجودیت محض در سه طور صورت می گیرد که عبارتند از : 1. ایجاد نمایی در ارتباط با جماد یا طبیعت مرده یا علوم فیزیکی .2. ایجاد نمایی در ارتباط با نبات و حیوان یا طبیعت زنده یا علوم زیستی . 3 . ایجاد نمایی سوم که در تمام موجودیت محض شکل می گیرد ؛ در راستایِ ایجاد نمودن ِ ایجاد نمایان می باشد یا همان علوم فناورانه .

    باید دقت داشت که ایجاد نمایی در ارتباط با اقلیم موجودیت محض ، از رهگذر نشانه های آن سه طور است و قطعی است . به دیگر بیان ارتباط ِ ایجاد نما با ایجاد پذیر یا من با متن یا وارد با مورد یا نام با نامه در اقلیم موجودیت محض از طریق نشانه های هر سه طور آنست که این ایجادنمایی قطعی است و بنابراین نام آن می شود : ” نشانه قطعی عینی ” که آن یکسر ، اختصاص به ایجاد نما یا من یا وارد یا نام دارد .

    ایجاد نمایی انسانی در ارتباط با اقلیم انسانی در سه طور صورت می بندد : 1. ایجاد نمایی در ارتباط با فرد : که اوج آن ارتکابات زناشویی و جنسی است . 2. ایجاد نمایی در ارتباط با جمع : که یا به نسبت جامعه است که در چارچوب دسته یا طبقه صورت می گیرد که تنظیم گر آن دولت است و یا به نسبت جهان است که در چارچوب تمدن صورت می گیرد.3. ایجاد نمایی سوم و نهایی که مسئولیت تنظیم ایجادنمایی در دو طور سابق ، یا تمام اقلیم انسانی را ، بر عهده دارد ، علوم انسانی است .

    البته ایجاد نمایی سومی نیز توسط انسان صورت می بندد که هم در ارتباط با اقلیم انسان است و هم در ارتباط با اقلیم موجودیت محض ؛ که در دو طور است : 1. فلسفه . 2. هنر.

    ایجاد نمایی در اقلیم انسان و نیز ایجاد نمایی هم در اقلیم انسان و هم دراقلیم موجودیت محض ، یعنی دو طور فلسفه و هنر ، از رهگذر اشاره های آن پنج طور است و ظنی است و اِخباری و خبر دهنده است که این اشاره های ظنی که رابط میان ایجاد نما و ایجاد پذیر یا من و متن یا وارد و مورد یا نام و نامه است پنج گروه می باشند : 1-اشاره ظنی اِخباری اکثری : که اکثریت مطلق متعلق به ایجاد پذیر یا متن یا مورد یا نامه است و البته کمی هم متعلق به ایجاد نما یا من یا وارد یا نام .2-اشاره ظنی اِخباری اقلی : که اکثریت نسبی متعلق به ایجاد پذیر یا متن یا مورد است و اقلیت نسبی متعلق به ایجاد نما یا من یا وارد یا نام .3-اشاره ظنی اِخباری تساوی : که سهم ایجاد پذیر و ایجاد نما تقریبا مساوی است . 4-اشاره ظنی اِخباری تفسیری : که اکثریت نسبی متعلق به ایجاد نما یا من یا وارد یا نام است و اقلیت نسبی متعلق به ایجاد پذیر یا متن یا مورد یا نامه است .5-اشاره ظنی اِخباری تاویلی : که اکثریت مطلق متعلق به ایجاد نما یا من یا وارد یا نام است و کمی هم متعلق به ایجاد پذیر یا متن یا مورد یا نامه است .

    توجه داشته باشیم که طور های هشتگانه بالا هر کدام منطق خاص خود را دارد ؛ که این منطق الطور مغربی ، شامل : الف) دستان ، ب ) زبان ، ج ) اخلاق ، د ) باتلاق ویژه هر طور است .( هر طور ، دستان یا ترفند یا شگرد خاص خود و نیز زبان و بیان ویژه خود و همچنین اخلاق و ادب مخصوص به خود و البته باتلاق مشغول کننده و فرو برنده و دام دامن گیر خاص خود را دارد ولی این منطق ها لزوما متضاد و یا مخالف یکدیگر نیستند بلکه بنا به اقتضای طوریت طور تفاوت دارند ) .

    در اینجا توجه به این نکته اهمیت دارد که درست است که انسانی در طورهایی ایجاد نمایی می کند اما پس از ایجاد نمایی ، که وجه وجودیت گیومردمیست ( گیو مردمی ، نام و عنوان دیگر آدمی است ؛ به معنی ِ ” زنده ی میرا ” یا ” ایجاد نمای ِ ایجاد پذیر” ) . از آنچه ایجاد نموده ، ایجاد می پذیرد که وجه موجودیت اوست و البته این ایجاد پذیری در چندی و چونی ایجاد نمایی های بعدی وی تاثیر بسزا دارد. البته بیشترین ایجاد پذیری را در ارتباط با اقلیم برون گوهر از فناوری و در ارتباط با اقلیم انسانی از علوم انسانی و در بخش سوم از فلسفه دریافت می کند .( باید توجه داشت ایجاد پذیری در ساحت ذهن انسان اتفاق می افتد که خود جزو اقلیم برون گوهر شمرده می شود و با اقلیم درون گوهر ، متفاوت است ).

    البته انسانی با اسم جمالی اش که اسمی تبعی و تائب و مذعن است ، در اقلیم درون گوهر ایجاد می نماید . اقلیم موجودیت درون گوهر ، شامل سه طیر می شود که عبارتند از : ایمان و پرهیزگاری و انوشگی که ایجاد نمایی در ارتباط با اقلیم درون گوهر به واسطه آیه هاست و این ایجادنمایی اِنشایی و آفریننده است اِنشایی و آفرینندگی آن بسته به ویژگی ها و خصایص هبوطگاهِ ایجاد نما و نیز ژرفا و عمق ایجاد نمایی که انسان در اقلیم درون گوهرش می کند و همچنین بستگی به چگونگی ایجاد نمایی در اقلیم درون گوهر توسط ایجاد نما دارد و این تفاوت را دارد که بر خلاف طورهای هشتگانه که از بیرون اِخبار می کند در این طیر بنا بر حدس و گمانی که از بیرون دارد در درون اِنشاء و آفریده می گردد . و بنابراین می شود : آیه حدسی ( از بیرون ) و اِنشایی ( در درون نهاد انسان یا گیو مردمی ).

    روان شناسی ، که موضوع بحث این جستار است ، جزو ایجاد نمایی های مردمی در قبال مرتبت مردمی قلمداد می شود ؛ که البته رابطه و میانجی ِ ایجاد نما و ایجاد پذیر یا من و متن یا وارد و مورد یا نام و نامه یا عالم و علم در روان شناسی ، اشاره ظنی اِخباری تساوی است ، که همان گونه که پیش تر گفتیم : سهم ایجاد پذیر و ایجاد نما تقریبا در آن مساوی است . در ادامه به سراغ بحث اصلی مقاله خود می رویم .

    اصل بحث و سخن :

    1-در روان شناسی اسلامی به تاسی و تاثر از تعالیم اسلامی ، انسان دارای دو بعد یا دو اقلیم قلمداد می گردد : یكی اقلیم اصلی یعنی موجودیت برون گوهر و دیگری اقلیم تبعی یعنی موجودیت درون گوهر . توضیح آنكه از آنجا كه حق تعالی دو اسم دارد ( تَبَارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ . آیه 78 سوره الرحمن ) و انسان که خلیفه رب العالمین و مظهر تمام کلمات و اسماء حق تعالی ، اعم از جلالی و جمالی است ( وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا . آیه ۳۱ سوره بقره ) ، نیز دو اسم دارد : اسم جلالی كه اسم اولی است و با آن در اقلیم برون گوهر ایجاد نمایی می کند و اسم جمالی كه اسم دومی است و با آن در اقلیم درون گوهر ایجاد نمایی می کند . ( دلیل آنکه اسم جلالی را ، اسم اصلی می دانیم این است که انسان از رهگذر ایجاد نمایی در اقلیم برون گوهر است که بر خود وقوف می یابد و قادر به ایجاد نمایی در اقلیم درون گوهر می شود ).

    2-روان شناسی اسلامی بر این باور است که درانسان یک اصل بنیادین وجود دارد و آن اصل بنیادین ، ” تشخص شاکله ” است ؛ بنابراین تمامی رفتارهای انسان ، بی هیچ استثنایی ، تحت کنترل و مدیریت و زیر زمامداری و فرماندهی ِ اصل « تشخص شاکله » قرار دارد .

    3-آنچه در روان شناسی اسلامی ، در درجه اول اهمیت قرار دارد ، شناخت فرایندهای ذهنی و فعالیت های درونی انسان است چرا که فرمود : « قل کُلٌّ يَعْمَلُ عَلي‏ شاکِلَتِهِ . آیه 84 سوره اسرا ؛ یعنی : بگو هرکس بر اساس شاکله ( یا همان نیت و درونیت و ذهنیت خویش ) رفتار می کند » . بنابراین در روان شناسی اسلامی شناخت ِ نیت و درونیت و ذهنیت در درجه اول اهمیت است و پس از آن است که ، کارکرد آن هوشیاری درونی و عملکرد ِ آن فرایندهای ذهنی و اینکه این فرآیندهای درونی و فعالیتهای ذهنی چگونه کار می کنند و چگونه انسان را در موقعیت های صعب و سخت ، رهایی و رستگاری می بخشند ، مورد بحث و بررسی قرار می گیرد .

    4-همانطور که بیان شد در روان شناسی اسلامی ابتدا شناخت ذهنیت و درونیت در اولویت است و پس از آن است که شناخت کارکرد آن فعایت های ذهنی و عملکرد آن فرایندهای درونی مورد اهتمام قرار می گیرد ؛ در نتیجه روش تحقیق در روان شناسی اسلامی نیز ابتدا درون نگری است و بعد از آن مشاهده رفتار و اعمال عینی .

    5- باید دانست که اراده در انسان در جهت ” تشخص شاکله ” کار می کند ؛ و این اراده آدمی برآمده از ترکیب سه عامل است : نوع هبوطگاه ، ویژگیهای بدنی و تجارب حسی هر انسان ؛ در واقع ترکیب این 3 عامل می شود اراده انسان ؛ که این اراده آنچه به آفرینشگری اش و ایجاد نمایی اش معطوف شده است را ابتدا در خیل خیال متخیل می سازد و آنگاه بروز می دهد. ( در روان شناسی اسلامی ، قوه اراده و ساحت خیال ، جایگاهی بس رفیع دارند ، چرا که قوه اراده و ساحت خیال ، کاربردشان به منزله میانجی و تدبیر گر و تنظیم گری است که شاکله یا همان ذهنیت و درونیت آدمی ، را با رفتار آدمی پیوند می دهد و رفتار افراد را بر اساس ، شاکله خاص هر شخص ، سر و شکل می بخشند ).

    6-گفتیم که کار اراده در آدمی حرکت به سمت و سوی ایجاد نمایی به سود و سودایِ « تشخص شاکله » است ، که البته این ایجاد نمایی ، در دو اقلیم برون گوهر و اقلیم درون گوهر تحقق می یابد ، البته این اراده ایجاد افکنی در چارچوب رقابتی که در برقراری ارتباط با دیگران صورت می بندد شکل می گیرد و آن رقابت در برقراری ارتباط با دیگران نیز معطوف به تشخص شاکله است . ( قُلْ کُلٌّ يَعْمَلُ عَلي‏ شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدي‏ سَبيلاً . آیه 84 سوره اسرا ) بنابراین از این نیروی بنیادین در وجود انسانی می توان به : ” اراده ایجاد نمایی در چارچوب رقابت در برقراری ارتباطِ با دیگری البته معطوف به تشخص شاکله منحصر به فرد خویش ” یاد کرد. ( شاید بتوان از این امر با عبارت ” اراده مرافقت و موافقت با دیگران در عین مغایرت و مخالفت با ایشان ” نیز یاد کرد ). باید توجه داشت که شاکله هر شخص یا مظهر اسماء جلالی است و یا مظهر اسماء جمالی . که البته تحت این دو اسم اصلی ، بی نهایت کلمه فرعی و کوچکتر و جزیی وجود دارد .

    7-در روان شناسی اسلامی ، به نیازهای انسان و خواسته های درونی آدمی توجه جدی می شود و نیازهای انسان به قرار ذیل تقسیم بندی می شوند :

    الف) نیاز به زیستن: که شامل حداقل چیزهایی می شود که انسان برای زنده ماندن بدان محتاج است از قبیل : آب و نان و جان پناهی از گزند باد و باران و دیو و دد. به عبارت دیگر ، نیازهای طبقه اول و دوم هرم آبراهام مزلو ، یعنی فیزیولوژیک و امنیت ، در این مرحله قرار می گیرند.

    انسان پس از ارضای نیاز به زیستن ، نوبت به ارضای نیاز به هستن اش می گردد.

    ب) نیاز به هستن : که عبارتند از:

    ۱- نیازهای زیستی مرحله قبل ، یعنی فیزیولوژیک و امنیت ، ولی با این تفاوت که سطح آن از مرحله پیشین که شامل حداقل لوازم و مسایل ابتدایی برای زنده ماندن است، فراتر آمده و زیادخواهانه تر و جاه طلبانه ترو تجملاتی تر، اعم از کیفی و کمی، شده است. ( مثل غذای آن ، سرپناه آن و… )

    ۲. نیاز به روابط متقابل و تعامل و مسابقه و رقابت و حتی تقابل و تضاد با دیگر انسانها .

    ۳. نیاز به احترام و آبرو و عزت و افتخار .

    ۴. نیاز به آرمان و آرزو و هدف .

    ۵. نیاز به بروز استعدادها به منظور منشاء اثر شدن و آفرینشگر بودن و ایجاد نمودن .

    ۶. نیاز به کنجکاوی کردن و کاوش گری به منظور کشف حقایق و وقایع امور .

    ۷. نیاز به تفریح و تفنن و سرگرمی و سرخوشی و لذت .

    8.نیاز به لذایذ جنسی و هوس های شهوت آمیز و سکس .

    ۹. نیاز به عصیان و سرکشی و گناه کردن و طاغی شدن .

    ۱۰. نیاز به بازگشت و تائب شدن از گناه و معترف به معصیت شدن و پشیمان شدن از آن .

    ۱۱. نیاز به داشتن الگو و اسوه و ایده آل بشری

    ۱۲. نیاز به داشتن باور به نیرویی فرابشری و بن بست شکن و رهاننده در زمانهای صعب و دشوار .

    ۱۳. نیاز به باور جاودانه ماندن و همیشه ماندگار بودنش در هستی و انوشگی .

    14. نیاز به مساله و مشکل و چالش داشتن چرا که روح کمال جوی انسان سیری ناپذیر است و همیشه نیاز به مساله و مشکل دارد تا بتواند با حل و گذشت از آنها ترقی و تعالی یابد .

    باید توجه داشت این چهارده نیاز در عرض هم قرار دارند و برخلاف نیازهای مزلو هرمی نیستند .

    ج) نیاز به «چیستن» یا « تشخص » : که این نیاز از سنخ نیازهای قبلی نیست بلکه نوع رویکرد انسان ها در راستای تأمین نیاز به هستن را شامل می شود. در واقع در این مرحله انسان ها در جهتگیری خود برای تأمین نیاز به هستن ، که نیازهای چهارده گانه بودند که بر شمردیم ، می کوشند به گونه ای این نیازها را برآورد که او را در برابر دیگران متشخص سازد؛ به عبارت دیگر این نیاز را می توان ” نیاز به تشخص” نامید که بر نیازهای چهارده گانه دو مرحله قبل حکومت دارد و حاکم است.

    8-از آن جا که همه انسان ها ، بی هیچ استثنایی ، مظاهر اسمای حق تعالی هستند و بی تردید همه تا اندازه بسیاری بر سبیل سعادت وهدایت گام می زنند و لاجرم همگی تا حدود زیادی محترم اند. جا دارد آیه را تکرار کنیم ، می فرماید : ( قُلْ کُلٌّ يَعْمَلُ عَلي‏ شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدي‏ سَبيلاً . آیه 84 سوره اسرا ؛ یعنی : بگو هر کس بر اساس شاکله { نیت و درونیت و ذهنیت } خودش عمل می کنند و پروردگارتان آگاه تر است که چه کسی هدایت یافته تر است ) . در واقع بر اساس این آیه ، همگان چون بر اساس شاکله شان که مظهر اسمی از اسمای خداست عمل می کنند هدایت یافته اند . فقط تعدادی هدایت یافته ترند ( اهدی سبیلا ) و به نظر می رسد آن کسانی هدایت یافته تر هستند که می توانند از تحت تحمیلات هبوطگاهشان فراتر روند و به خودآگاهی و خود شکوفایی و خودگری کامل برسند و حتی المقدور در دیگر اقلیم نیز ایجاد افکنی کنند تا تمام استعدادهای درون گوهر و برون گوهر خود را به فعلیت برساند و از این رهگذرمظهر اسم اعظم حق تعالی گردد و در نتیجه صد درصد و کاملا محترم و مقدس به حساب آید .

    9- در روان شناسی اسلامی ، شناخت شاکله خاص هر شخص ، صرفا برای خود شناختن نیست ؛ بلکه این شناختن شاکله ویژه هر فرد انسانی ، باید به شکوفایی بیشتر آن شاکله که مظهر اسم جلالی یا اسم جمالی حق تعالی است ، منتهی شود . در ادامه این نظر را بیشتر تشریح می نماییم .

    10- در روان شناسی اسلامی شاکله هر شخص انسانی ، به طور کلی یا مظهر اسم جلالی است که در این صورت در اقلیم برون گوهر ایجاد افکنی می کند و یا مظهر اسم جمالی است که بدین ترتیب در اقلیم درون گوهر ایجاد افکنی می کند . و البته در سایه ساراین دو اسم کلی بی نهایت کلمه جزیی و فرعی وجود دارد که همه کلام خدایند و بایسته است که حداقل ، تا حد بسیاری ، و نه البته صد در صد ، به رسمیت شناخته شوند .

    قُلْ‌ لَوْ کَانَ‌ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ‌ رَبِّي‌ لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ‌ أَنْ‌ تَنْفَدَ کَلِمَاتُ‌ رَبِّي‌ وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ‌ مَدَداً

    بگو: «اگر دريا براى كلمات پروردگارم مركب شود، پيش از آنكه كلمات پروردگارم پايان پذيرد، قطعاً دريا پايان مى‌يابد، هر چند نظيرش را به مدد {آن‌} بياوريم . آیه 109 سوره کهف ».

    11-روان شناسی اسلامی بیشتر انرژی ، کار و وقت خود را جهت شکوفا کردن و به فعلیت حداکثری رساندن شاکله ویژه هر انسان ( که همان طور که بیان شد مظهر اسمی از اسماء و کلمه ای از کلمات خداست ) صرف می کند . ولی در عین حال می کوشد از شکوفا ساختن اسم مقابل نیز غافل نشود . ( درست است که هر انسان مظهر یک اسم است . اما این مظهر یک اسم بودن یعنی اینکه خصایص یک اسم در او غالب است ولی در همه انسانها ، هر دو اسم وجود دارد ، چه جلالی و چه جمالی ولی در عده ای یک اسم کمتر و یک اسم بیشتر و همین گونه برعکس ؛ بنابراین روان شناسی اسلامی می کوشد تا شاکله ای که مظهر اسم جلالی است بهر ه ای از اسم جمالی هم ببرد و نیز سعی می کند تا شاکله ای که مظهر اسم جمالی است از اسم جلالی نیز بی نصیب نماند چرا که بر این باور است که بدین ترتیب است که انسان می تواند به افق مبین برسد و مظهر اسم اعظم حق تعالی گردد و یکسر مقدس و محترم گردد .

    12-روان شناسی اسلامی گرچه به دنبال شکوفا کردن شاکله خاص و منحصر به فرد انسان است ؛ اما این به معنای تسلیم شدن دربرابر خواسته های خلاف اخلاق آدمی ( اخلاق مشترک در ادیان ) نیست و در برابر آن می ایستد و به هیچ وجه آن را به رسمیت نمی شناسد . برای مثال خواسته هایی مثل میل به همجنسگرایی ، ازدواج با حیوانات ، زنای با محارم و از این دست اموری که در خلاف اخلاق بودن آنان ، تمامی ادیان ، همداستان اند ؛ از نظر روان شناسی اسلامی هم ، به هیچ وجه پذیرفتنی نیست و لذا می کوشد آنها را درمان کند ( در اینجا روان شناسی اسلامی چهره ای انتقادی و اصلاحی به خود می گیرد و به اخلاق نزدیک می شود و به هیچ وجه نزدیکی به اخلاق و داشتن وجهه انتقادی و اصلاحی را ننگ و عار نمی شمرد ، چرا که تسلیم شدن در برابر همه خواسته های بی انتها و شهوات سیری ناپذیر انسان را به مثابه بزرگترین خیانت به انسانیت می شمارد ).

    13-بر اساس نکته محوری روان شناسی اسلامی یعنی اینکه هر انسان شاکله ای دارد که آن شاکله مظهر اسمی از اسماء و یا کلمه ای از کلمات حق تعالی است که یا اراده ایجاد نمایی در اقلیم برون گوهر را دارد ( جلالی ) و یا اراده ایجاد نمایی در اقلیم درون گوهر را دارد ( جمالی ) و بنابراین رسالت و خویش کاری هر انسان این است که شاکله خاص خودش را به چکاد و بیشینه شکوفایی برساند و البته بر اوست که از اقلیم مقابل نیز غافل نشود و بکوشد در آن اقلیم نیز تا جایی که قادر است و توانایی دارد ، ایجاد نمایی کند .

    14-بیان شد که از منظر روان شناسی اسلامی هر انسانی مظهر یکی از دو اسم و سایه یکی از بی نهایت کلمه حق تعالی است و بنابراین تا حد و حدود زیادی محترم محسوب می گردد ؛ ولی باید بکوشد تا مظهر اسم مقابل نیز قرار گیرد ، تا کاملا و یکسر محترم شمرده شود چرا که آدمی با مظهر دو اسم شدن است که به افق اعلا می رسد و مظهر اسم اعظم حق تعالی می گردد .

    15-مطلب مهمی که در اینجا تذکرش لازم است ، اینکه : یکی از دلایل آشفتگی های روانی و اختلالات رفتاری انسان ” تداخل و تعارض اسماء ” است . یعنی فردی که مظهر اسم جلالی است اگر بخواهد مظهر اسم جمالی نیز شود امکان تداخل و تعارض اسماء برایش وجود دارد و این خود موجب نوعی جنون دستوری می شود . همچنین فردی که مثلا مظهر اسم جمالی است اگر در جامعه ای هبوط کند که مظهر اسم جلالی است این خود می تواند موجب اختلالات و تعارضاتی برای وی شود و لذا ناخودآگاهش وی را برای نجات از این تعارض به جنون دستوری ، فرمان دهد . لذا یکی از وظایف روانشناس اسلامی تقویت قوه اراده است ، قوه اراده که همراه ساحت خیال مهمترین ابزار و وسیله در دست ِاصل ” تشخص شاکله ” در انسان است ، و البته وظیفه دیگر روان شناسی اسلامی ، مرز بندی کردن متساوی و برقرار کردن دوستی و آشتی میان عرصه های اسم جلالی و اسم جمالی است تا فرد دچار تعارض و اختلال یا جنون دستوری نگردد .

    پایان سخن :

    جا دارد در پایان سخن ، متذکر شویم که روان شناسی اسلامی علاوه بر استفاده از آیات قرآن ( به ویژه آیه 84 سوره اسرا : قل کُلٌّ يَعْمَلُ عَلي‏ شاکِلَتِهِ ) هم از نظرات ویلیام جیمز و جان دیویی متاثر است ( ویلیام جیمز و جان دیویی از بزرگان مکتب کارکرد گرایی ذهنی اند که بر آنند که شناخت ذهنیت و درونیت و کارکردها و فرآیندهای ذهنی و درونی ، کار اصلی روان شناسی است ) و هم از اندیشه های کارل گوستاو یونگ ، رنگ و بو گرفته ( یونگ انسانها را برون گرا و درون گرا می داند و روان شناسی اسلامی مظهر اسم جلالی و اسم جمالی ) و هم از نظریه آبراهام مزلو الهام گرفته است ( در مساله نیازهای انسان ) و البته بیش از همه آنها ، با روان شناسی انسان گرای غربی ، قرابت دارد و از آن متاثر است ، چرا که هر دو در پی به حداکثر رساندن شکوفایی شاکله منحصر به فرد هر شخص انسانی هستند ، با این تفاوت که در روان شناسی انسان گرای غربی ؛ خبری از خداوندگار خلایق و جان جهانیان ، نیست ؛ در حالیکه روان شناسی اسلامی شاکله هر انسان را اسمی از دو اسم اصلی حق تعالی ( جلالی و جمالی ) و کلمه ای از بی نهایت کلمات خدا ، که در ذیل آن دو اسم اصلی قرار دارند ، می داند که خداوند رسالت ” خود آفرینش گری ” یا ” خود ایجاد نمایی ” را بر دوش او نهاده است و نیز بر عهده او نهاده تا حتی المقدور مظهر اسم مقابل نیز گردد و بدین ترتیب مظهر اسم اعظم حق تعالی گردد و از این رهگذر ضمن شکوفایی به جامعیت نیز می رسد و اگرچه انسان به دلیل روح کمال گرایش لاجرم ، محتاج است که همیشه در زندگی به مشکل و مساله ای برخورد نماید و این طور نیست که بتواند همواره و همیشه در نهایت آسایش و آرامش و خوشی بسر برد.

    بحث مختصرما در مبانی فلسفی روان شناسی اسلامی ، در اینجا ، به خاتمه می رسد . ولی در همین پایان تذکر نکته ای ضروری است و آن اینکه شاید شماری گمان برند که روان شناسی اسلامی ما ، روان شناسی التقاطی است ، اما امیدواریم که چنین نباشد و اگر چنین باشد ؛ شایسته است که اندیشوران و دانش ورزان با انتقادات و پیشنهادات و کاهنده ها و افزوده های فکری خود، این بحث را بال و پر و فربهی و اصالت دهند و در نهایت امر نیز اثری سودمند و غیر التقاطی از کار درآید . ان شا الله

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا